نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

وقتی کسی رو دوست داري. حاضری جون فداش کنی حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی.


به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.

حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.

حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.

حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.

وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.

حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس

 

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است
بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند
رشته موی توست ولی ریشه عمر من است



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 2765
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

چیه چیزی شده ؟ چرا ساكتی ؟



دوست داری من نباشم تا كنارت باشه كی ؟



شنیدم از من دلسرد شدی به تازگی



شادیاتو تقسیم میكنی با یكی ..



دیگه كه دوسش داری و تو روش حساسی ..



روش داری عقاید خیلی شیك و وسواسی..



اینقده اونو میخوای كه اگه با اون بودی و منو اتفاقی جایی دیدی نشناسی ..



گفتم غرورمم زیر پاهات بذار له بشه



رفتی نذاشتی حتی دوستیمون به سال بكشه



تو عین نداریا واسه تو هر كاری كردم و بی معرفت نیومد یه بار به چشت



هرچی راجع بهت فكر میكردم شد نقش بر آب .. آواره آمارت بدجور همه جا پخشه الان



كاری كردی كه حتی زندگی سخت شه برام .. بگو بینم كی تو زندگیت پر نقشه الان ؟



اونم مثل منه و تعصب داره رو تو ؟



دوست داره همه جوره حفظ كنه آبروتو ؟



مثل من حاضره با دنیاهم عوض نكنه حتی .. یه دونه از اون تاره موتو ؟



یا كه بر عكس نسبت به تو بی ارزشه ؟بگو چی كم گذاشتم واست این رسمشه ؟ !



كه جواب خوبیمو بدی با بدیات



مگه نمیگفتی فرق كردی با قدیمات ؟!!

خاطراتو فراموش میكنم مو به موشو برو با هر كی كه دلت میخواد رو به رو شو



بدون دیگه واسه من مرده كسی كه یه روزی با دنیا عوض نمیكردم یه دونه موشو

چه خوش خیالم به فكر اینكه دوباره تو بهم زنگ میزنی شبا تا صبح بیدارم ..



عیب نداره تو این شبا كه واسه ما سخته خواب



تو با خیال راحتت بگیر تخت بخواب



نگران منم نباش و آروم یواش .. چشماتو ببند بودن از ما داغون تراش



كه حالا همه چی رو سپردم به دست فراموشی



خوب میدونم كه حالا با كس دیگه هم آغوشی



اینا رو میبینم و میسازم بازم با غمتو



اینو بدون یه روزی میگیره آهم دامنتو



آخه تا من یادمه تو با راحتی ..منو تنها گذاشتی تو اوج ناراحتی



كاری كردی كه به یه فكر خراب رسیدم .. فكر كثیفمو حتی تا خلاف كشیدم



وقتی میدیدم نیستی اما یادت اینجاست وقتی نمیشد من و تو با هم ما بشیم باز

خاطراتو فراموش میكنم مو به موشو برو با هر كی كه دلت میخواد رو به رو شو



بدون دیگه واسه من مرده كسی كه یه روزی با دنیا عوض نمیكردم یه دونه موشو

هنوزم بوی عطرت چندتا دونه ی مشكی از اون موی لختت



روی تخته .. تختی كه همیشه میشدی روش تو بفلم ولو



تو كه رفتی .. نمیشكوندی اقلا دلو

با زخم زبونت ..

رسم زمونه اینه رابطه هایی كه به هم وصله نمونه

خیله خوب دیگه همه چی بسه تمومه هر چی خدا بخواد همه چی دسته همونه

ولی بدون تو هم یه كم نه آخرشی

منه ساده رو بگو ساختم با همه چی

نمیخوام سر صحبت الكی هی بی مورد واشه .. اصلا تو خوبی هر چی تو میگی باشه ..

دیگه اسمتم تو زندگیم باشه نحصه

هر بلاییم سرم آوردی ناز شصتت

بهتره اصلا نمونیم با هم ما یه لحظه ..امیدوارم دل تو هم باشه از من باشه خسته

خاطراتو فراموش میكنم مو به موشو برو با هر كی كه دلت میخواد رو به رو شوبدون دیگه واسه من مرده كسی كه یه روزی با دنیا عوض نمیكردم یه دونه موشو



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 804
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

بايد فراموشت كنم

چنديست تمرين مي كنم

من مي توانم ! مي شود !

آرام تلقين مي كنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نيست ....

تا بعد، بهتر مي شود ....

فكري براي اين دلِ آرام غمگين مي كنم

من مي پذيرم رفته اي

و بر نمي گردي همين !

خود را براي درك اين ، صد بار تحسين مي كنم

كم كم ز يادم مي روي

اين روزگار و رسم اوست !

اين جمله را با تلخي اش ، صد بار تضمين ميكنم

 



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 731
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

نشانی‌ کسی‌ را می‌خواهم
که مثل من ساده ... که مثل من ساکت
از خاطر‌ها ... از همه خاطره‌ها برود

 

می روم. گاهی رفتن از ماندن شیرین تر است. گاهی باید رفت بی صدا ... بی کوله بار.. بی یاد و خاطره....سنگین باید رفت تا شاید سبک برگشت....

 

باید دل سنگی‌ مارا قاب شیشه‌ای میگرفتید
دیر آمدید
رگه افتاده به ریشه‌های ما
وای بر دل آیندگان ما !!!

 

میخواهم چشمانم را ببندم
و وقتی باز میکنم هیچ کس نباشد
من باشم و تنهایی
نه اینکه همه رفته باشند
من از همه رفته باشم

 

ای  صاحب تورات دل بر نیل عشق ما روان

هر جا که باشی خوب من دنیا به کامت ارغوان

این طالع خوب از تو هست در همت پیدایشت

خورشید به پا بوس شما تا معبد مغرب دوان

کاین مژده از شهر خدا بر پا منار عاشقیست

هنگامۀ میلاد تو همزاد هر خوب از اوان

دنیای ما از نو شده با ارمغان پیک عشق

باشد که باشی تا ابد دل زنده و هم دل جوان

 

 

سودائي عشقم من ما را چه ميازاري
بركن زجانم دل گركه نميازاري
آن خال كه برلب بود هوشم زسرم برده
صد سجده ترا بايست حقا كه سزاواري
تاريكي شبها هم از زلف تو پيدا شد
جز ت نگزينم يار دانم كه وفاداري
رخسار ترا ديدم در پهنه ي يك ابري
ابري كه مه آلود است باراني مگر داري
آشفته جمالي را رو سوي تو آوردند
هوشيار كني مجنوي حكمت به چه مي داري
ليلايي و من مجنون افسانه زتو گويم
زينت تو را باشد زيبنده هركاري
تسخير تو گرديده جمله همه ي عالم
ناهيد بدور شمس بازي ده سياري
نقاش به تصويري درچهره ي يك قابي
نقشي به اشجارت با گل عشوه مي باري
صوفي تو را جويد هردم كه كند ياهو
صافي به تو برگيرد در طالع بيماري
عالم زتو مي گويد در وادي اين علمش
ساقي به تو مي بيند در آئينه جانداري
منشور شعاع تو در گستره ي عمر است
عمري دگر خاموش در بستر بيداري
اي واي اگر بر من هر دم نكنم يادت
ياد كتبي محفوظ روشن گر اسراي



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 963
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

مرا را از خودت میرانی

هر چقدر التماست می کنم بی فایده است

نمی خواهی ام

خرده های دلم را جمع می کنم و می روم

بعد هی بر می گردی

هی زخمهایم را تازه می کنی و رویش نمک می پاشی

از آزارم لذت می بری ؟

از اینکه بین ماندن و رفتن معلق باشم ؟

شاید خودت هم هنوز مطمئن نیستی؟

پس اینقدر چمدانم را به دستم نده

بگذار آبی به صورتم بزنم

برایت میوه ای پوست بگیرم

دست لای موهایت کنم و برایت شعر بخوانم

بگذار برای یکبار هم که شده لبخندی کامل روی صورتم نقش ببندد

بگذارچمدانم را برای همیشه زمین بگذارم

بگذار بمانم

حتی در حاشیه زندگی ات



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 964
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

كجاست قبرتوجانم؟!
كجابخاك فتادى؟!
پيام مرگ خودت راعزيزمن بكه دادى؟!
هرآنچه ناله بدل داشتم بنامه نهادم
چقدرنامه نوشتم چراجواب ندادى؟


درست مثل یک جزیره از همه طرف به تنهایی محدود و چشم به راه یک کاشف.



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 970
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگینی نگاه تا وقتی که در خونه را بست , تعقیبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشنای حیاط خانه , به صدای بلند تپیدن قلبش گوش داد
برایش عجیب بود , عجیب و دلچسب
***
از عشق می نوشت و به عشق فکر می کرد
ولی هیچوقت نه عاشق شده بود و نه معشوق
در ذهن خیالپردازش , عشق شبیه به مرد جوانی بود
مرد جوانی با گیسوان مشکی مجعد و پریشان و صورتی دلپذیر و رنگ پریده
پنجره رو به کوچه اتاقش را باز کرد
انتهای کوچه .... .....



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1271
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1374
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑
  comment نظرات ( 0)

تقدیم به بهترینم

 

* سلام گلم هم نفسم آرزو هام راضی شدن دیگه بهت نمی رسم

 

* یه شب تو پاییز که غم سر به سر دلت می ذاره AREZOO همون کسیکه بیشتر از همه دوست داره

 

* خوب می دونم تو این روزا تحملم کردی آره چشمات روشون نشد بگنHony   تورو دوست نداره

 

* این حرف را به جان تو با ترس می زنم با عبرت و گرفتن درس می زنم تو عاشق کسی شدی و من بی اطلاع از چشمهای خسته تو حدس می زنم.

 

* این سطر مختصر را گفتم که او بخواند هرچه به او ن نگفتم می خواهم او بداند او اولش نمی خواست ترکم کند ولیکن فهمید راز من را او رفت تا بماند.

 

* یه عمر تو را به هر جایی بردم هر لحظه که گذشت بی تو من نشمردم حالا تو بمان و قصه ات راحت باش از بس نرسیدم به تو آخر مردم.

 

* یه کاری کرد با دل من اون چشمای پر جذبه که ساعت خونه ام بعد یه عمری عقبه

 

* اون که نباید می شد انگار شده هرچی بگم نمی خوامش بیخوده    

 

 

* چشمات دیگه از من خسته سیره اما هنوز چشمای من اسیره فقط بدون که این دل شکسته منتظره بگی واست بمیره.

 

* چرا روی نقاشیای خود سایه می زنی این همه حرف خوب داریم حرف گلایه میزنی اگه منو دوست نداری راحت اینو بهم بگو چرا با حرفو نگات بهم کنایه می زنی.

 

* دائم برای دیدن هم دیر می کنیم وقت قرارها همه تأخیر می کنیم، اول برای عشق هم تند می دوییم اما وسطاش هم گیر می کنیم.

 

* برای عرض سلامت ترانه آوردی هزار و یک غزل عاشقانه آوردی شبی به چشم تو دل قول های زیبا داد از آن به بعد برایش بهانه آوردی

 

* چه کنم شبا که سر و صداها کم میشه بیشتر از روزا دلم برات تنگ میشه.

 

* سخته یکی بهت بگه ستاره شو بچینمت یه کم که بگذره بگه دیگه نیا ببینمت.

 

* با تقیدیم یه آسمون ستاره که از یه قلب بی قرار می باره فقط میخوام بگم به یادتم من وگرنه پاییز و بهار نداره.

 

* دل را شکست و مرتبه آخرش نبود دیگر نشانه ای زدل شاعرش نبود گفتم که چقدر می گذرد که ندیدمت مکث و سکوت و بی خبری خاطرش نبود.

 

* نه می خوام بین من و دلش جنگ بشه نه می خوام عشقی که اون نداره کم رنگ بشه من فقط یه چیزی از خدا میخوام دلم میخواد واسه یکبارم شده دلش برام تنگ بشه.

 

* گر در کنار او بشینم چه می شود از دست او ستاره بچینم چه می شود گفتم چه وقت جان بدهم پیش چشم تو او ناز کردو گفت ببینم چه می شود

.

* اسم همه را به سادگی یاد گرفت من راه وفا او راه فریاد گرفت گفتم به خدا برای تو می میرم از فعل و زمان جمله ایراد گرفت.

 

* اول نامه جای دل تنگ چند تا نقطه چین می گذارم جای اسم قشنگت سرسطر نازنین،نازنین می گذارم گفتن از تو ولی کار من نیست پس قلم را زمین می گذاریم

 

 

 

* سلام نازنین هنوز دق نکردم تورو آخر اما من عاشق نکردم

 

* وقتی اومد انگار دلم جدا شد زدم به تخته، تخته هم سیاه شد

 

* یه روزی پرسیم از تو کافیه جونم تو به من خندیدی گفتی راست بگم من نمی دونم

 

* امشب برای شعر خودم طرح می دهم مرا ببخش که عکس تورا شرح می دهم

 

* مونده رو وقتی که رفتی ساعت پیر دیواری به اونم خبر رسیده دیگه مارو دوست نداری

 

* کاش تو که آسمون شدی، من مثل دریا می شدم، عکست می افتاد روی موج ، من با تو تنها می شدم

 

* اون کسی که دلش می خواد یه لحظه دیگه بمیره برای چی باید واسه خودش تولد بگیره

 

* اومد تا خواستم بزنم به تخته دیدم نیومد دوباره رفته

 

* چاره ای نیست جز اینکه امضای تورو تو دفترم به عشق دیدنت تو خواب بذارمش زیر سرم

 

* دعا کنیم نزدیک تحویل سال هیچ آرزویی نشه محال

 

* گفته بودی اگه راست میگی برای من بمیر، می میرم اما خودت بیا و جونمو بگیر

* امشب به نیت همه دلها شعری برای چشم تو می خوانم هرگز مرا تو دوست نخواهی داشت تنها حقیقتی است که می دانم

 

* میگم تو توی قلبم هم اولی هم دومی میگه من انقدر دارم که تو توی اونا گمی

 

* آن روز چه صمیمی با من تو دست دادی تنها تو دست دادی و من هر چه هست دادم

 

* میگم قرار بود تو بیای بارون دیگه بند اومده میگه بارون بهونه بود چشمات دل منو زده

 

* تولدم گذشت تو مگه اینجا اومدی حتی نیومدی بگی چرا به دنیا اومدی

 

* عکس تو رفت از اطاقم خودتم نباش تو شهرم، من دیگه تا آخر عمر با تو و عکس تو قهرم

 

* گفتی شب زنگ میزنی ببین هنوز شب نشده جای ماه و خورشیدت هنوز مرتب نشده

 

* غصه ام از این نیست که تورو اون روز اسیر ندیدمت، فقط دارم دق می کنم چون تورو سیر ندیدمت

 

*می دونم توی قایم باشک روزگار یه روز از دست چشمای این دیونه در میری

 

 

* دیشب کلام نقره نازت عجیب بود با من که آشنای تو بودم غریب بود، شب بود و میهمان و تو و ماه و آسمون زیبا خیال می کنم او یک رغیب بود

 

* مگه ازت چی کم دارم که روز و شب ناز می کنی فکر می کنی ازم سری، بال داری پرواز می کنی

 

* مارو بگو سپردیمش دلو چشمامونو به کی اون که به زتدگی می گفت نمایش عروسکی

 

*دارم از تو می نویسم تو یک روز سرد یرفی قلمم نمی نویسه میگه تو نداری حرفی

 

* برو دیگه نبینمت خاطر خواهیت دروغ بوه تو خلوتم با گریه هام چقدر سرت شلوغ بوده

 

* روشنی چشمات نداره مرزی تو بیشتر ازینا می ارزی

 

* دیگه شب های سیاه بی کسی

 اومده سربه سر من می ذاره

دیگه پاییز اومده کنج دلم

گمونم هوای رفتن نداره



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1155
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑


میدانی وقتی فکر میکنم تو را روزگاری عاشقانه دوست داشتم سرم گیج میرود

تو هیچ نداشتی من زیادی باورت داشتم و حال با این همه خاطرات احمقانه تو در تو

هم هستی که خطا از من بوده تو هیچ گاه بزرگ نمی شوی به خود دروغ بگو که

همیشه برایت عالمی بوده هرگز به خاطر این همه سیاهی در زندگیم تو را

نمی بخشم.......



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1193
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

چقدر قشنگه چند سال انتظار یکیو بکشی به امید اینکه آخرش مال تو باشه همش منتظر باشی فقط یه بار ببینیش. وقتی برای اولین بار دیدمش قلبم لرزید گفتم این همونه که من میخوام از اون روز به بعد میرفتم از پشت دیوار یواشکی نگاش می کردم  همش نگران بودم که اون دوستم نداشته باشه یا شایدم اگه بفهمه تنهام بذاره هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم تا که ببینمش اونقدر می شینم که خوابم می بره وقتی بیدار می شم می بینم که داره از دور میاد سریع خودمو قایم می کنم که نبینتم تا نفهمه منتظرش بودم.هر روز لحظه شماری می کنم تا غروب بشه شاید تونستم ببینمش. یه روز همه جدایی ها به پایان رسید یادمه یه روز که منتظرش بودم یهو  اومد جلو دستامو محکم گرفتو گفت دوست دارم.همه چی حوبه منو اون کنار هم خوشحالیم. اما یهو همه چی عوض شد دیگه اثری از اون عشق پاک نموند اصلا نمی تونم باور کنم.نمی دونم باید چه جوری بهش بفهمونم که دوستش دارم هنوز می خوامش. همون کسی که یه روزی دوسم داشت واسه همدیگه می مردیم حالا اینجوری بد شده آخرم سر یه چیز کوچیک تنهام گذاشتو رفت خیلی راحت همه چیو فراموش کرد.با همه اش تو خواب می بینم که اومده اما یهو از خواب می پرم می بینم نیستش واسه همیشه رفته هر روز می شینم کنار پنجره تا که بتونم یه بار ببینمش اما نمیاد اونقدر انتظار می کشم تا خوابم می بره .همه اش با خودت بگی میاد اونئقته که شرمنده دلم میشم دلم ازم می پرسه پس چرا نیومد نکنه دیگه دوسم نداره اما من همه اش الکی میگم نه میاد رفته سفر فردا میاد.شب که می شه به آسمون دلم نگاه میکنم می بینم یه گوشه نشسته داره آروم گریه می کنه دلم می خواد برم اشکاشو پاک کنم دستای مهربونشو بگیرم اما غرورم نمیذاره، می بینم داره با ابرا دردو دل می کنه می گه که چرا اون دوسم نداره دلم میخواد داد یبزنم بگم دروغه اشتباه می کنی اما نمی تونم انگار که زبونم قفل شدهمیخوام بگم تنهام ذار برگرد اما بی تفاوت از کنارم می گذره و میره .همه اش زیر بارون قدم می زنم شاید بیاد یادش بخیر موقعی که می رفتم ببینمش هوا همیشه ابری بود.یادت میاد اون روز بارونی شو درآورد انداخت رو شونه هات تا سرما نخوری.هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم لز دور می بینم که داره میاد میدوام دنبالش هرچقدر که می دوام اون از من دورتر میشه اما چقدر آروم قدم برمیداره .انقدر دوییدم تا بهش رسیدم تو چشماش زل زدم هیچی نمیگفت جفتمون هم گریه می کردیم تا می خواستم دستاشو بگیرم دید نیستش رفته .



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1735
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

از زمین قلبمو برنداشتو رفت

دیدی آخرش منو دیونه کرد

واسه رفتن همینو بهونه کرد

دیدی اون وعده ها که رنگی بود

تمومشون فقط واسه قشنگی بود

دیدی اونی که دلمو بهش دادم

رفت و از چشمهای نازش افتادم

دیدی اونی که می گفت مال منی

دم آخر نیمه نگام هم نکرد

دیدی خط زد اسم منو از دفترش

رفت و اسپند تردم دور سرش

دیدی اون نخواست برم به دیدنش

بی خبر گذاشت و رفت سفر

گفت بذار بمونه چشم اون به در

دیدی افتاد اسم من از سر زبون

همشون گفتن به اون نامهربون

دیدی که دعاهات مستجاب نشد

دیدی حداقل نیومد دم پنجره

که بهم خبر بده که می خواد بره

دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا

ولی من سپردمش دست خدا

دیدی بی خدافظی روونه شد

دل من وقتی شنید دیونه شد

دیدی قول هاشو گذاشت تو چمدون

 که دیگه نمونه از اونا نشون

دیدی با من اینو در میون نذاشت

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

یعنی رفته اونجا که آشیونه کنه

یا می خواسته منو امتحان کنه

دیدی حتی اون نگفت می ره کجا

چقدر بد رسمه روزگار ما

دیدی خواستمش ولی منو نخواست

این هم از بازی دنیای ماست

حالا چند روزه که بدون اون

چشم من خیره شده به آسمون

چند روزه که فقط یکی تو شعرش میسوزه

چی کنم که خدا پشیمونش کنه

رفت و دیگه نمیاد به شهر ما

بهتره بسپارمش دست خدا

رفتی و قصه اون روز  واسه من مثل یه خواب شد

از تب گرم جدایی آدمک برفی هم آب شد

کاشکی می شد دوباره روبه روت یه جا بشینم

یا که جای پاتو رو برف توی کوچمون ببینم

کاشکی می شد توی دنیا هیشکی نباشه

عمر آدم برفی هامون امروز و فردا نباشه                                 

قول میدم تا آخر عمرم قلبمو نبازم

بعد تو تا آخر عمرم آدمک برفی نساز

اتل متل جدایی عروسکم کجایی

گاو حسن  پریشون یه دل داره پر از خون

عشقم که رفت هندستون خونه ام شده قبرستون

یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار

اسمو بذار بچگی تا آخر زندگی

آچینو واچین تموم شد عمر منم حروم شد

اتل متل ستاره عشقم دوستم نداره

نه S نه یک زنگ دلم شده تنگه تنگ

اتل متل آسمون من بدو تو مهربون

تو مثل گل من از گل من زشته زشت تو خوشگل

اتل متل یه خورشید کی از چشات منو چید

این همه دوری از من کی این روزارو می دید                                   

تو نباشی

با سیم ناز مژه هات یه عمره گیتار می زنم

نگاتو کوک نکنی من خودمو دار می زنم

چشات اگه رو پنجره م طرح ستاره نزنن

دست خودم نیس دلمو به درو دیوار می زنم

تو نباشی من مثل اون دخترکی که گمشده

گوشه کوچه می شینم از غم تو زار می زنم

علت تلخ

 دیدی آخرش نموندی منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت آخرش زدی شکوندی

 آخراش خوب شده بودی تیتر نامه هامو خوندی

 اما چون خوندی و رفتی دلمو بیشتر سوزوندی

یار مرا از جدایی غم نبود

 در غمش معشوقو عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهدو پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست

این خبر ناگه پشتم را شکست     

دلم تنهاترین دلهاس اینجا که از دست رفاقت تیر خورده

 دلم با پای زخمی لنگ لنگون تن زخمیشو از کوی تو برده

 قدیما مونس و یارش تو بودی ولی حالا دلم تنهاترینه

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارق از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا وپنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت

جمله های واضح دل را سوألی کردو رفت

چون رمیدن های آهو نازکردن های او

چشمو دستان مرا حالی به حالی کردو رفت

چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم نگاه خیس تو کو

گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش

بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش

چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من

دق می کنم می میرم اگه دور بشی از من

دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من من یه عاشق همون مجنون سابق



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1591
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑



یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود



سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم



سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد



سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی



مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی



حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود



مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1308
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد